درنگ
خورشید عشق من
در ساحتی که شعله به هر سو فگنده بود
در خویشتن شکست و فرو ریخت
آن سان کز درنگ زمان قلب خاک درید
دریا به خون نشست
پیوند کوه و آهن و احساس زندگان
ناگه ترک نمود
چو تقویم خانه ام
وز شرم روز دامن من لکه لکه شد
من از شکست زندگی آغاز میکنم
شاید
او از شکست عشق !
26/5 /2005